خاطرات بارداری
از همون وقتی که فهمیدم باردارم دل درد داشتم یا بهتره اینجوری بگم از دل درد هایی که داشتم شک به بارداری کردم. خلاصه مامان جونم از همون بار اولی که رفتم دکتر تهدید به سقط بودم و برام 40 تا آمپول پروژسترون نوشت که باید روزی 2 تا نوش جان میکردم . 2 شهریور عقد عمو مهیار بود و اطرافیان مرتب بهم هشدار میدادند بشین و ورجه وورجه نکن .من که رعایت کردم اما بابایی حسابی تلافی کرد .4ماهه بودم که دکتر 3 روز برام استراحت نوشت . آخه مامانت سر کار هم می رفت با اینکه توی شرکت سعی میکردم زیاد به خودم فشار نیارم و بین کارام استراحت میکردم بازم خسته میشدم . 14 هفته بودم که رفتم سونوی 4 بعدی .پنجشنبه 27 خرداد 89 یکی از پر استرس ترین روزهای بارداریم...
نویسنده :
مامانی
11:36